سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صدام ساعتها دربارهی ایران حرف زد. کمتر موضوعی اینقدر او را به حرف میآورد. احساسش این بود که کشورش در طول جنگ غیورانه عمل کرده و آزمون میان ارتشهای دو کشور ثابت کرد که عراق «جنگجویان بسیار قابلتری» داشته است. وقتی از او پرسیدیم چرا جنگ را شروع کرد، صدام شروع کرد به صغرا و کبرا چیدن، حتی با وجود اینکه تحلیلگران نظامی به اتفاق معتقدند که اول عراق با یکصد هزار نیرو و دویست فروند هواپیما حمله کرد.
صدام اصرار داشت که ایران مسئول خصومتها بوده، چون به یک توافق دربارهی بازگرداندن دو پاسگاه احترام نگذاشت، چاههای نفتی عراق را آتش زد و واحدهای توپخانهی ساخت آمریکا را در نزدیکی مرز با کشورش مستقر کرد.
صدام گفت عراق توپخانهی ایران را «به عقب راند» و دربارهی بالا گرفتن تنشها سه بار نامهی هشدارآمیز به رهبران ایران نوشت. صدام با وارد کردن اتهام گفت: «آنها به گلولهباران بصره و زیرساختهای نفتی ادامه دادند. در دیاله حملاتی را از منطقهی دوم زمینی [به نام سیف سعد]صورت دادند. از آنها اسیر گرفتیم. یکی از آنها را به مدت ده سال در اسارت نگه داشتیم تا نشان دهیم که جنگ روز ۲۲ سپتامبر آغاز نشد [وقتی که عراق حمله را شروع کرد]، بلکه شروع جنگ برای ما روز چهارم سپتامبر بود. ایرانیها سعی کردند که اعضای شورای فرماندهی انقلاب را ترور کنند. آنها تلاش کردند تا طارق عزیز، لطیف نصیف جاسم و مدثر بدرالدین را بکشند. حتی با وجود این اقدامات ما در جنگ نبودیم. آنها ۲۴۰ تجاوز و حملهی هوایی انجام دادند.»
وقتی که از فراخوان آیتالله خمینی برای قیام شیعیان علیه حکومت [صدام]پرسیدم، صدام گفت: «دخالت در امور داخلی، مصداق اقدام به تجاوز است.»
صدام سعی میکرد از اظهارنظر مستقیم دربارهی استفادهی ارتش عراق از سلاحهای شیمیایی در جریان جنگ با ایران پرهیز کند، ولی رویکرد لب فروبستن او دشوار و دشوارتر شد، چون میخواست ما بدانیم که ایران از همان سلاحها استفاده کرده است و مدعی شد که عراق از این سلاحها تنها برای مقاصد دفاعی بهره گرفته است. صدام اشاره کرد که این ایران بود که نخستین بار در سپتامبر ۱۹۸۱ در عملیات خرمشهر از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد. خرمشهر عمیقترین نقطهای بود که عراقیها در خاک ایران نفوذ کردند و همانجا نیز متوقف شدند.
ادامه دارد...
منبع: جان نیکسون، «بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیسجمهور»، تهران: ترجمهی هوشنگ جیرانی، کتاب پارسه، چاپ شانزدهم، ۱۴۰۰، صص ۱۰۹-۱۱۰.
مامور اطلاعاتی سیا: از او پرسیدم، آیا خبر دارد که برخیها از لسآنجلس به عنوان «تهرانجلس» نام میبرند، چون جمعیت زیادی از ایرانیها آنجا زندگی میکنند. صدام شروع کرد به خندیدن... گفت: «این نفاق است. اوههه، برو پیش دوستان ایرانیات...» ... گفت: «ایرانیها مردمانی غیر قابل اعتمادند. همه را دروغگو میدانند. ابتدا یک چیزی میگویند و بعد خلاف آن رفتار میکنند. روحیهی ایرانی اینطوری است... ایران به اسم اسلام همچنان به دنبال توسعهطلبی در جهان عرب است. آنها فکر میکنند اگر زمانه اجازه میداد، رهبری آزدسازی قدس را به عهده میگرفتند، و فکر میکنند وقتی آن را به تصرف خود درآورند؛ میتوانند امپراتوری اسلامی را تاسیس کنند...